پرنسس نازم الساپرنسس نازم السا، تا این لحظه: 8 سال و 29 روز سن داره

برای فرشته کوچولوی نازمون السا

جشن دندونی عروسک نازمون السا

      سلام عمر مامانی، و اما بالاخره روز جمعه 95/12/13 ساعت 3 بعد از ظهر و شروع جشن دندونی ... مامانی با وجود اینکه اعل خونه داری و درست کردن کیک و دسر و ... نبوده ولی تمام تلاششو به کار برد تا یه جشن خوب و به یاد موندنی داشته باشین عسلممممم... اینم عکسای جشن دندونی فرشته کوچولوی نازمون السا ... مبارکتون باشه خوشگلممممممم ... "کیک دندوتی السا جون"   "اسپرینگ رول" "آش دندونی" "کاسترد و زله " "ژله خرده شیشه با بستنی وانیلی" ...
14 اسفند 1395

آش دندونی ملوسک من السا

      سلام خوشگل مامانی، مامان بزرگی و بابا بزرگی و زن دائی شهره و داداش پارسا 1 شنبه ظهر رسیدن خونمون، مامانی هم یه آبگوشت خوشمزه واسه نهار درست کرد و به به نوش جونمون ... دوشنبه و سه شنبه هم مامان بزرگی و بابایی خریدای آش دندونی رو انجام دادن و 4 شنبه 95/12/11 صبح ساعت 11 آش دندونی شما آماده بود و چون بابایی سرکار بود من و بابابزرگی رفتیم واسه پخش آشها و چون من آدرسا رو نمیدونستم مینا جونم برداشتیم و ... دست مامان بزرگی درد نکنه آش بسیار عالی شده بود و خوش مزه و من و زن دائی جون فقط آشها رو تزئین کردیم، خسته نباشیم واقعا ... اینم دو تا نمونه از تزئینات آش دندونی دختر نازم؛ ...
14 اسفند 1395

خریدهای یه فرشته کوچولو

      سلام عشق مامانی، امروز میخام از خرید کردناتون بنویسم، اولین خریدی که براتون انجام دادیم خرید سیسمونیتون از خیابون بهار فروشگاه نگین بهار بود که همراه بابایی از اونجا براتون یه ست لباس صفر بیمارستانی، یه ست حوله حموم، یه ست سرویس خواب، یه ست لباس مجلسی، یه کیت بهداشتی، یه تخت پارک، یه کریر، یه بلوز و دامن، یه سرهمی و یه وان صورتی خوشگل خریدیم، وای که چقدم من ذوق داشتم. سری دوم خریدتونم که 4 دست زیردکمه دار و پیرهن و شلوار بود رو هم از هفت حوض و لوازم بهداشتی هم مثل شامپو سر و بدن، لوسیون بدن، کرم مرطوب کننده، مای بیبی، دستمال مرطوب و پد سینه بود رو از یه داروخونه تو فلکه اول خریدیم. بعد از برگشت از تهران هم دو ب...
6 اسفند 1395

ماجراهای حمام یه جوجه کوچولوی ناز

      سلام عزیز مامانی، امروز میخام از حموم کردنتون بگم ... وای ..... وای..... چه حمومییییی آخه من و بابایی دوتایی شما رو حموم میبریم، چن وقتیه که موقع حموم انقد گریه میکنی و داد میزنی که من از ترس دیگه دست و پام میلرزه، خیلی زیاد از اب میترسین  جوری جیغ میزنید که هر چی کف و آبه میره تو دهنتون و حال من اون موقع دیدن داره، باز خوبه خدا رو شکر بابایی هست وگرنه من .... حتی جوری شده که وقتی بابایی از سرکار میان و میخان تو حموم پاهاشونو بشورن شما از راه دور هی به حموم اشاره میکنی و حالت گریه رو به خودتون میگیری و ... اون موقع است که من زودی میام و بغلت میکنم و میگم عزیزم وقت حموم شما نیست که نترس، بابایی پاهاشونو میشور...
6 اسفند 1395

روز مهندس

      سلام گل نازم؛ امروز 5 اسفند روز مهندسه ... از اونجایی که شما خیلیییییی کوچولو موچولویی و نمیتونی به مامانی و بابایی تبریک بگی، من از طرف شما این روز رو به خودم و بابایی تبریک میگم ... به امید موفقیت های روزافزون در آینده برای شما و مامانی و بابایی ... اینم یه عکس مناسبتی از مامانی و بابایی ...
5 اسفند 1395

باز کردن در یخچال

      سلام فرشته کوچولوی من، دختر نازم بالاخره بعد از رفت و آمد به آشپزخونه و بررسی وسایل و کلی شیطونی ... نوبت به باز کردن در یخچال رسید، ماشاءالله دخترم رور به روز کنجکاوتر و شیطون تر از دیروز میشی ...   <div id="14934036184841919 style=" text-align:center"="">   ...
5 اسفند 1395

اولین نون و پنیر و پسته خوردن السای نازم

      سلام عروسک مامانی؛ خوشگلم دیروز چون مشغول کارای خونه شدم فرصت نکردم برا شما نهار بزارم صبحانتنو که دادم سرگرم کار شدم، خوشبختانه بابایی زود اومد خونه و نهار هم 2 پرس آبگوشت خریده بود، از اونجایی که من به شما غذای بیرون نمیدم این سری هم نمیخواستم بدم ولی چون رستورانی که بابایی غذاها رو گرفته بود ذوستش بود و از سلامت گوشت و تمیزی محیطش مطمئن بودیم و تا حالا هم خودمم چن بار اونجا غذا خوردم یکم از گوشت و سیب زمینی همراه با نون سنگگ به شما هم دادم بخوری. و اما شام، دیشب شام هم براتون نزاشتم ولی عوضش نون سنگگ به همراه پنیر و پسته پودر شده شد یک شام با طعم متفاوت که خوشبختانه خوشتون هم اومد و خوب خوردین ... نوش جونت عزیز...
5 اسفند 1395

تمیز کردن خونه

      سلام دختر نازم؛ السای نازم دیروز تصمیم گرفتم که خونه رو کمی مرتب کنم، بعد به دنیا اومدن شما دیگه مثل سابق نمیتونم به خونه برسم، یکم که آشپزخونه رو مرتب و تمیز کردم نوبت به جاروبرقی کشیدن رسید، شما تو پذیرایی بودی و منم اول از اتاق خواب شروع کردم، وسطای کار هم جاروبرقی رو خاموش میکردم تا اگه گریه کردین بشنوم آخه از صدای جاروبرقی میترسین، اتاق که تموم شد اومدم راهرو بکشم، که باز جاروبرقی رو خاموش کردم که دیدم سرتونو انداختین پایین و با گریه و ناله دارین 4 دست و پا میرین و سرتونم هم پایین انداختین، انگار دنبال من که گشتین و پیدا نکردین شروع به گریه کردین و .... دختر نازم هنوزم که به اون صحنه و حالت غصه دار شما فکر می...
5 اسفند 1395

حرف زدنای دخملیم

      سلام عشق مامانی، فندق مامانی این روزا انقد قشنگ مامان و بابا میگید که قند تو دل من و بابایی آب میشه، دَ دَ و نَ نَ و این جور کلمات رو هم هی تکرار میکنین و یه سری اصوات جدید که مامانی نمیتونه مثل شما تکرار کنه ولی خودمونیم از الان مشخصه که صدای ناز و دل نشینی داری عروسکم، البته از همون 5-4 ماهگیتون که مَ مَ و بَ بَ میگفتین من به همه میگفتم نیگا کنین داره ما رو صدا میکنه ولی بقیه میگفتن نه بابا!!! از رو شناخت نیست و فقط تقلیده، اما الان کاملا مشخصه که از روی آگاهی صدامون میکنی عسلم. راستی نانازم الان یه چن وقتیه بابایی که میبینه دوست داری تنها و بدون کمک وایسی باهاتون تمرین میکنه و شما هر بار 8-7 ثانیه ای میت...
5 اسفند 1395